زبان عشق - هدیه دادن - (4)
"خرس های پشمالو بریجیت" (پایان)
دو ماه بعد بریجیت را در جشن چهارم ژوئیه دیدم. کریس او را به من معرفی کرد و او گفت : "من می خوام بخاطر این که وقت خودتون را به کریس دادین ازتون تشکر کنم. اون حرفای شمارو به من گفت و به نظرم خیلی درست نمی اومد. من هرگز به این موضوع این جوری نگاه نکرده بودم. من نمی دونستم که زبان اصلی عشق من دریافت هدیه است اما واقعا" این درسته." بعد در حالی که دستش را بالا گرفته بود گفت : "اتفاقا" هفته پیش کریس این حلقه رو به من داد."
گفتم: "اوه،کریس خیلی زود یاد می گیره."
کریس گفت : "نمی دونم چقدر زود یاد می گیرم اما می دونم که بریجیت رو دوست دارم و می خواهم اونم عشق منو احساس بکنه."
گفتم : "آیا بریجیت هم به زبان عشق تو صحبت میکنه؟" کریس گفت:" اوه بله! اون تمام مدت از من تعریف می کنه."
بریجیت گفت:" فکر کنم من آدم خوش شانسی باشم، چون که تعریف و تمجید راحت به زبونم میاد من مردمو دوست دارم و فکر کنم این طوری بزرگ شده ام پدر و مادر من همیشه آدمای خیلی مثبتی بودن."
به بریجیت گفتم:"شاید کلام تاییدآمیز زبان دوم عشق توست. آیا تو هم دوست داری ازت تعریف و تمجید بکنن؟"
او گفت:" اوه بله، و کریس هم خیلی در این زمینه ماهره."
همچنان که آتش بازی شروع می شد و آسمان را روشن می کرد گفتم:" من یه رابطه ی طولانی و رضایت بخش رو برای شما پیش بینی میکنم."
کریس در حالی که دور می شد به پشت سرش نگاه کرد و دستش را به علامت پیروزی بالا برد و گفت: "اون دوتا خرس پشمالو رفته ان."
لبخندی زدم و سرتکان دادم.
بریجیت شنید که کریس چه گفت، ایستاد، به طرف من برگشت و گفت:" اونارو خیریه دادم. امیدوارم یه نفر دیگه با دریافت اونا محبت رو در زندگیش احساس بکنه"
پایان.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
توضیحات تکمیلی و طرح چند سوال برای تعمق بیشتر در پست بعدی.
پنج زبان عشق مجردها - صفحه 69 و 70 - نویسنده : گری چاپمن - ترجمه : سیمین موحد