آنچه یافت می نشود،آنم آرزوست.

از درونم به بیرون می نگرم...

آنچه یافت می نشود،آنم آرزوست.

از درونم به بیرون می نگرم...

سلام خوش آمدید

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

دلبستگی نه ناتانائیل، عشق.

باید دست به عمل زد. بی داوری درباره خوب و بد آن. باید دوست داشت و از خیر و شر آن دغدغه ای به خود راه نداد. ناتانائیل ... من به تو شور و شوق خواهم آموخت.

ناتانائیل، دوست دارم به تو مسرتی ببخشم که تاکنون کسی دیگر به تو نبخشیده باشد. در حالی که خود مالک این مسرتم، نمی دانم آن را چگونه به تو بدهم. دلم می خواهد با صمیمیتی خطابت کنم که تاکنون کس دیگری نکرده باشد. دلم می خواهد شب هنگام، آن زمان که کتابهای بسیاری را پیاپی باز می کنی و می بندی و در هر یک از آنها چیزی بیش از آنچه تاکنون بر تو آشکار کرده است می جویی، در لحظه ای از راه برسم که هنوز در انتظاری. در لحظه ای که شور و شوقت اندک اندک از اینکه تکیه گاهی ندارد به اندوه تبدیل می شود.

من تنها برای تو می نویسم... تنها به خاطر این لحظه هاست که برایت می نویسم و زندگی ما در برابرمان، همچون جامی پر از آب سرد و گواراست. جامی مرطوب که بیماری تبدار آن را به دست می گیرد.

 

"آندره ژید"

برگرفته از کتاب: مائده های زمینی

  • ۱ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۴۰
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

ساحل آرام زندگی ...

ساحل هم سنگ دارد و هم سنگ ریزه... اگر هر کدام را به دریا بیاندازیم یک ناآرامی را به دریا میدهد و یا شاید ما ناآرامی می بینیم...

گاهی ما هم از ساحل زندگیمان به دریای خلقت سنگی می اندازیم که ناآرامی ایجاد میکند...نا آرامی در نگاه خودمان..

مثل سنگ ناامیدی به دریای رحمت الهی ... به دریای حکمت الهی...

اما انعکاس این ناآرامی در خودمان است که گوشه ای از آن دریا هستیم...

دریا، در رفت و آمد خویش به ساحل ، خیلی از سنگ ها و سنگ ریزه ها را با خود میبرد و غوطه ور میکند در وسعت خویش...

بگذاریم سنگ های درون ما هم راهی دریا شود و غرق در آن گردد تا حاصلش عظمت باشد و آرامش...

"یادداشت های ناتمام ، الف - ر"

  • ۰ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۳۸
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

راه آبی ابریشم

کشتی میان دریا و از آب تهی

این حکایت زندگی ماست.

گاهی کشتی عمرمان در میان دریاست اما تهی از آب میباشد. آبی که مایه حیات باشد.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این روزها فراوان می بینم که فضای مجازی از فیس بوک گرفته تا هر فضای مجازی دیگر که به واسطه پیشرفت در تکنولوژی و افزایش گستره ی ارتباطات ، مورد بهره برداری قرار می گیرد. اما این فضاها به تمثیل همان دریاست.

دریایی که آبش را نمی توان برای حیات در شرایط حتی بی آبی استفاده کنی و باید به آب شیرین درون کشتی زندگیت اکتفا کنی و قناعت داشته باشی و نگهداریش کنی.

شاید گذر از دریا نیز بخشی از مسیر زندگی هر یک از ما باشد اما حیات انسانی ما در درون کشتی است و باید از آب ، این مایه حیات، درون ظرف زندگیمان هم نگهداری کنیم و هم بهره لازم را ببریم تا ان شالله به سر منزل مقصود برسیم و اگر در این بین نباشند کسانی که تلنگرهای خوب و به موقع بزنند ممکن است یا غرق در این دریا بشویم یا از آب شور آن بخوریم و حیات را بدرود بگوییم.

(آب : مهربانی ، مودت و هر آنچه که لازمه حیات روحی هریک از ماست اگر در شرایط نامطلوب و نامانوس دریافت شود حکایت آب شور دریا میشود. 

حیات : آرامش زندگی درونی خودمان)

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

همه ی ما در نگاهی دیگر در واقع قطره های این دریای عظیم هستیم که هریک خود نیز کشتی هایی داریم با آب شیرین درون کشتی ..

ضمن مراقبت از خویش بهتر است تلاش نماییم تا دریای آرام را با بی مبالاتی خویش مواج نسازیم و برای کشتی های شناور در این دریا زمینه غرق شدن را فراهم ننماییم.

قطره هایی باشیم بدون ایجاد موج هولناک در دریا .. و بدون خطر برای کشتی های دیگران... و کشتی های خود را نیز مراقبت کنیم و به جان مایه های درونی خویش توجه وافر داشته باشیم و به بیانی دیگر به آب شیرین درون کشتی زندگیمان برای حیات خویش اکتفا کنیم و قناعت نمائیم.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

شاید کمی مفهوم در واژگان پنهان شده باشد اما فقط کافی است یک بار خودمان را درون یک کشتی ببینیم که در اقیانوسی قرار داریم و به سمت مقصدی معلوم حرکت می کنیم... و برای حفظ حیات تا رسیدن به مقصد، آب شیرین در منبع کشتی ذخیره داریم.

و توصیه به دیدن فیلم راه آبی ابریشم

====================================================================

یادداشت الهام گرفته : از یک بخش کوتاهی از فیلم راه آبی ابریشم که از قسمت به قسمت آن میشود الهام گرفت و سطرها نوشت- و مواجهه با تظاهر در بعضی از فضاهای مجازی... که جریان روان این فضا را مواج میکند ..

"یادداشت های ناتمام ، الف - ر"

 


دریافت

  • ۰ نظر
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۴۵
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

میلاد سراسر نور امام جواد علیه السلام ، باب الحوائج ، خجسته و مبارک باد.

سلام به برترین مخلوقات

یا امام رضا ، یا حضرت معصومه سلام الله علیها ، یا صاحب الزمان از دل بنده های خدا به عنایت پروردگار مطلع هستید.

خیلیا متوسل شدن و حاجاتشون به واسطه ی شما به پروردگار گفتن... شما را به حق باب الحوائج جواد الائمه قسم ، هیچ بنده ای ناامید از خوان کرامت شما و عنایت پروردگار برنگردد... شما خاندان جود و کرم هستین...

خدایا توکل به تو... توسل به برترین مخلوقاتت " ائمه اطهار علیهم السلام"..

به ویژه در این شب با عظمت توسل به بارگاه ملکوتی حضرت رضا که به نور حضور جوادالائمه نورباران است....

"الهی به امید تو نه به امید خلق روزگار"

---------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت : دو کلیپ بسیار زیبا

منبع کلیپ : تبیان



دریافت


دریافت

  • ۰ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۳:۳۱
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

تا تو به من نظر کنی... زیر و زبر شود دلم

همچو نگاه رحمتت ... رنگ سحر شود دلم

این همه ی دعای من ... این تو و این ندای من

خدای من خدای من

دل چو به سینه می تپد ... سرشک دیده می چکد

لرزش دل علامت ... این که خبر شود دلم

شاهد مدعای من ... سوز دل و نوای من

خدای من خدای من

بی خبران عشق را ... یک نظر تو کافی است

بی خبرم ولی گهی ... اهل نظر شود دلم

یک شب آشنای من ... تا به ابد برای من

.........

وای اگر عنایتت از دل من حزر کند ... شام و سحر ملازم خوف و خطر شود دلم

با تو رسد عطای من ... بی تو رسد بلای من

خدای من خدای من

"حاج آقا ارضی"


دریافت

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۳
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

این روزها گاهی دلم میخواهد یک مسیر طولانی را قدم بزنم و خودم را با تمام واقعیاتم مرور کنم...

خوبی هایم را یکبار دیگر به خودم یادآور شوم و بدی هایی که گاهی حتی در بدی بودن آن شک دارم را به خودم تلنگر بزنم...

و در این بینابین قدم زدن ، تنم به تنی بخورد و یک لحظه به خودم بیایم و بگویم : "معذرت می خواهم من در خودم گم شده بودم...

در خوبی هایم غرق بودم و با بدی هایم برای غرق شدن آماده میشدم...

ممنونم که تنت به تنم خورد."

و دوباره با لبخندی که نمیدانم جزء کدام یک از خوبی ها یا بدی هایم است راهم را ادامه بدم.

من باید هنوز فرسنگ ها قدم بزنم تا بتوانم به خودم بیایم ، به خودشناسی...

و حیف و صد حیف که این فرصت را از خودم دریغ می کنم ، یا دریغ میشود...

شاید روزی ، در تابوتی ، روی شانه های عده ای ، قدم زنان ، آن هم به درازا ، و در فرصت اندک ، خودم را مرور کنم...

همین که فرصتی باشد هم ، غنیمتی است...

بارالها خوبی هایم را نشانم بده و بدی هایم را از من بگیر... که در فرصت کم حمل شدن بر شانه ها ، بارسنگین بدی هایم را بر دوش دیگران نبینم.... آمین.

خودم را با تمام وجود و تمام و کمال به تو معبود یگانه ام سپرده ام...

"یادداشت های ناتمام ، الف - ر"

  • ۰ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۵
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

تا میخواهی بد بشوی با عالم و آدم ... یادت میفتد مگر چند سال زنده ای که بخواهی به تلخی بگذرانی...

قرار نیست که باب دل من زندگی بگذرد... خدایم که راضی باشد کفایت میکند... چون میدانم که او اگر راضی باشد هم من را قانع میکند و هم آرام... خدا خوب با مدل من و خلق و خوی من آشناست...

بقیه حرف را نقطه چین میگذارم..........................................................

خود خدا میداند حال این روزها را و حال تمام لحظه هایمان را... سپردم به خودت خدا تمام نامهربونی ها، تمام کم لطفی ها، تمام تلخی ها، تمام تمام تمام رفتارهایی که مخلوقاتت با من دارن... بنده های خودت هستن بهتر دلیلشان را میدانی ... فقط امیدوارم اونها هم یادشان باشد خدایی هست و همیشه چرخ زندگی بر روی یک چرخ نمیچرخد...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت 1 : فراموشی نعمت بزرگی است... اما لطفا انسانیت خرج بدهید قلب دیگران را نشکنید و بی دلیل وارد قلب کسی نشوید وقتی قصد رفتن دارید، وقتی تکلیفتان با خودتان روشن نیست.

پی نوشت 2 :برداشت آزاد - مخاطب خاصی ندارد. هر کدوم از ماها ممکن تجربه کرده باشیم و با ورود آدمهایی در زندگیمان مواجه شده باشیم که خودشان تکلیفشان با خودشان مشخص نیست، فقط دنبال جلب اعتماد هستن و متاسفانه بعد کسب اعتماد میدان را خالی میکنن... انصاف گاهی بد نیست.

==========================================================

...اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقویٰ... سوره مائده آیه 8

انصاف و عدالت، شرط تقوا

"یادداشت های ناتمام ، الف - ر"

  • ۰ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۴
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

روزى یکى از یاران درس ، مصرانه و عاجزانه از حضرت استاد حسن زاده آملى تقاضا کردند که: حضرت آقا عنایتى بفرمایید ذکرى ، دعایى ، چیزى بفرمایید، بلکه از این گرفتارى روحى نجات پیدا کنم ، خیلى گرفته و در قبض هستم .
حضرت استاد (دام عزه ) که تا آخر لحظه سر به زیر انداخته بودند و در سکوتى پر معنى و مراقبه اى ملکوتى به سر مى بردند سر را بلند کرده و فرمودند: آقا جان ! من هم گرفتارم ، من هم از شما بدترم !!!

چند لحظه اى درنگ فرمودند و ادامه دادند: دو مطلب به شما عرض ‍ مى کنم ، یقینا اثر دارد به شرط اینکه اقلا یک اربعین (40 روز) بر آن مداومت داشته باشید.


1- ذکر شریف یا حى یا قیوم یا من لا اله الا انت که گفته اند، اکثار در آن سبب حیات و زیادت عقل مى شود و مجرب هم است . 


2- سوره غنى (واقعه ) را بخوانید تا غنى در علم و بعدا هم چیزهاى دیگرى شوید چون روایت شده که :
ابن مسعود از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نقل کرده که ، از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) شنیدم که فرمود: هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هیچ گاه محتاج نمى شود.

"استاد حسن زاده آملی"

  • ۰ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۳۱
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

هرگاه که تسلیمم در کارگه تقدیر / آرامتراز آهو بی باک تر از شیرم

هربارکه میکوشم درکار کنم تدبیر / رنج ازپی رنج آید زنجیر پی زنجیر!

"وتوکل علی الحی الذی لایموت"

  • ۰ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۱۷
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

وقتی مدد از خدا میخواهیم بی چون و چرا باشد - هیچ کار خدا بی حکمت نیست.

روزی دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت.
درراه با پروردگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت.
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز - کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود - این گره بگشودنت دیگر چه بود
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند
تو مبین اندر درختی یا به چاه - تو مرا بین که منم مفتاح راه..

متن کامل شعر بسیار زیبای پروین اعتصامی در ادامه مطلب

  • ۰ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۲
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)
آنچه یافت می نشود،آنم آرزوست.

مومن به آنچه خدایم می گوید....

سلام به همه دوستان بزرگوار

سالها قبل نوشتن در این وبلاگ را شروع کردم. قطعا ایرادتی داره، نوشته ها پخته نیست و بعضی چیزا ممکن دیدگاه صد در صدی این روزای من نباشه.. اما ترجیح میدم فعلا همینجا ثبت باشه.. 1402.04.21

آدرس ایمیل ویژه خوانندگان وبلاگ :
andishekhalagh128@Gmail.com


"سپاس از همراهی شما"

آخرین نظرات