آنچه یافت می نشود،آنم آرزوست.

از درونم به بیرون می نگرم...

آنچه یافت می نشود،آنم آرزوست.

از درونم به بیرون می نگرم...

سلام خوش آمدید

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

آسوده خاطرم که تو در خاطرِ منی

گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی

 

حکم آنِ توست اگر بکُشی بی‌گنه، ولیک

عهدِ وفایِ دوست نشاید که بشکنی

 

سعدی

  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

ادا چگونه کنم شکر درد بی‌درمان

که از طبیب مرا بی نیاز ساخته است

  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

آن سبزه‌ام که سنگدلی‌های روزگار
در زیر سنگ نشو و نما می‌دهد مرا
#صائب

  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

ندَهیمت به هرکه در عالم
ور تو ما را به هیچ نسْتانی

شعر خسته ترین نوع بیان حال درون و وصف احوال بیرون...

ادامه دارد...

  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

تو از حالم چه میدانی.. حال من خوب است ولی.. اما..

هنوزم بعد آن دیدار ، قلب من بسیار مغلوب است ولی.. اما..

من آن آیینه ام که دوستش داشتی.. ولی..اما..

تو هم در دست خود سنگی به پنهانی نگه داشتی ..ولی.. اما..

شکستن کار آسانی است.. آیینه هزاران تکه می گردد .. ولی .. اما

در آن هر تکه هم من تمامت را نشان میدم.. ولی.. اما..

هنوزم دوستت دارم.. ولی.. اما..

"یادداشت های ناتمام، الف - ر"

  • ۱ نظر
  • ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۲۹
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

بین ما

همه چیز تمام‌شده است

غیر از یک چیز

که من هنوز

"دوستت دارم".

  • ۰ نظر
  • ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۵۷
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

چیزی در تو مرا به دلدادگی می برد
آن سان که گل ها با کمند عطرها  
پروانه ها را به دام می کشند.
چیزی در تو مرا به احساس عاشقانه می برد
آن سان که برکه ها ترانه ی رنگین کمان ها را
با لحن لالایی برای ماه می خوانند
چیزی در تو مرا به جاهایی می برد
 که هرگز نرفته ام
به سلام اولین گل سرخ
به حضور سبز دستانت

چیزی در تو دنیا را خالی می کند
تا تو تنها اویِ من باشی.

"پرویز صادقی"

  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده است از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

سعدی

  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد

دلبری هست به هر حال به پا برخیزد

لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است

هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد

آه در سینه ی عشاق به هم مرتبطند

وقت نقاره زدن  ناله ی ما برخیزد

جرأتش نیست کسی حرف جهنم بزند

گر پیِ کار ِ گنهکار ز جا برخیزد

زائر آن است که در کوی تو اُتراق کند

آنکه در عرش نشسته ست چرا برخیزد؟

تا به دستِ کرم تو به نوایی نرسد

از سر ِ راه محال است گدا برخیزد

بر سر خاکم اگر آهوی تو گریه کند

از تمام جگرم بانگ رضا برخیزد

حرمت زودتر از کعبه مرا حاجی کرد

حج ما آخر ذی القعده به پا برخیزد

 

   "علی اکبر لطیفیان"

  • ۰ نظر
  • ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۵۶
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)

گاهی آنقدر واقعیت داری
که پیشانی ام به یک تکه ابر سجده می برد
به یک درخت خیره می شوم
از سنگ ها توقع دارم مهربانی را
باران بر کتفم می بارد
دستهایم هوا را در آغوش می گیرد
شادی پایین تر از این مرتبه است
که بگویم چقدر
گاهی آن قدر واقعیت داری
که من صدای فروریختن
شانه های سنگی شیطان را می شنوم
و تعجب نمی کنم
اگر ببینم ماه
با بچه های کوهستان
گل گاو زبان می چیند؟

 

" زنده یاد سلمان هراتی"

  • ۰ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۱۷
  • الهام رضوانی گیل کلائی (اندیشه خلاق)
آنچه یافت می نشود،آنم آرزوست.

مومن به آنچه خدایم می گوید....

سلام به همه دوستان بزرگوار

سالها قبل نوشتن در این وبلاگ را شروع کردم. قطعا ایرادتی داره، نوشته ها پخته نیست و بعضی چیزا ممکن دیدگاه صد در صدی این روزای من نباشه.. اما ترجیح میدم فعلا همینجا ثبت باشه.. 1402.04.21

آدرس ایمیل ویژه خوانندگان وبلاگ :
andishekhalagh128@Gmail.com


"سپاس از همراهی شما"

آخرین نظرات